دل نوشته

ساخت وبلاگ

چگونه به شوهر سرد و بدون هورمون مردانه وبدون میل جنسی محبت کنیم و محبت ببینیم. حتی به خاطر من هم شده قرص میل جنسی تناول نمی کنه چه کنم دل نوشته...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 14:40

لعنت به من که ازدواج کردم همون درد های مجردی رامی کشم خیلی وقتا شدتش بیشتر من میخوام کسی منو ببوسه نازمو بکشه باهاش س ک س داشته باشم بغلم کنه نیست که نیست.خدایا چرا من تو دنیا غیر من کسی نبود شبیه این براش جور میکردی.من الان شهوات خود را گونه کنترل کنم به کی بگم ؟خدایا از کودکی مادرم رو ازم گرفتی محبت ندیدم اینم از شوهر . همیشه تنها و دل شکسته بودم الان هم همین طور.امتحان این جوری ندیده بودم.مثلا خدا منو از اساسی ترین نیازم محروم میکنی که چی شود که من خوب شم. یا چی؟که تلافی کنی چیرو؟باشه من هیچ با هیچ بنده ات این کارو نکن.خیلی وقتا دیگه دوستت ندارم مثل قبل .آخه این زندگی هست برام درست کردی .قبلا نماز شب میخوندم الان نمیخونم چون کاری باهام کردی حتی نمازهای واجب هم به زور میخونم چون محبت من به تو کم شده.دلت خنک شده من اینجا احساس جهنم زندگی کردن دارم نه خوشگذرانی نه خنده ای.باشه من همش گریه .کاشکی زود جونمو می رفتی .من گفتم شوهر کنم مثل آدم زندگی کنم نه اینکه گرفتار شم. دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 14:40

سلام وبلاگی های عزیز خوب هستین؟امیدوارم هر جا که هستین خوب و خوش سلامت باشین.امروز21دی سال 1402هست .با زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم شوهرم بود فطیر و خامه خریده بود از ماشین پیاده نشد رفتم پایین گرفتم و اومدم خونه ساعت 9 بود خیلی زود هم نبود .اومدم یه کم نوش جان کردم .بعد یه کم با گوشی اینور او نور رفتم قرص هایم را انداختم. .لباسا رو انداختم ماشین لباسشویی .بعد ناهار پختم و نماز خوندم و شوهرم اومد ناهار خورد و رفت.بعد من یه کم خوابیدم بیدار شدم نماز مو خوندم یس خوندم و و قرآن خوندم .بعد یه کم سو پی که دیشب پخته بودم خوردم و ساعت 9ونیم شب شد.اینم امروز من .حالا قبل خواب قرص میندازم و آن شاالله میخوابم .سعی میکنم این روزا کلا با وضو باشم .الهی به امید تو . دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 14:40

سلام امام زمانم تو همیشه ما رو میبینی و مراقب ما هستی .نگاه پر لطفت را به سمت من همیشه نگه دار جانانم آخرین امام ما هستی و خدا برای ما بهترین کمک معنوی از طریق امامان و پیامبران قرار داده است.جانانم مهدی صاحب زمان از وقتی ازدواج کردم گفتار با عملم یکسان نیست از شما چه پنهان.آرامش گاها دارم .وقتی به شوهرم فکر میکنم آرام شم را از دست میدهم فک کنم استرسی شدم.امامم حرف زدن من و آقا مصطفی خیلی وقتا به داد زدن ختم میشه من چه کنم ؟اماما جانا لطف کن مشکلم را گره گشایی کن خواهش میکنم من خیلی دوستت دارم .شخصیت ثبات شده ای نتوانسته ام پیدا کنم.دوستت دارم .مرا در این راه یاری فرمائید.قلبا دوستت دارم از اعماق قلبم از بچگی .اللهم عجل لولیک الفرجپی نوشت :دوستتون دارم دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 21:15

را به روح ناسالمی که دارم خوش میکنم قرار نیست روحم آرام گیرد. حتی نمیتوانم یک دل سیر گریه کنم و سر درد مزخرفی را تحمل کنم خدایا بدبختها میگن بد بختم من چی بگم من بگم من بختکم که خودم بدبختم و هیچ چیز دیگری حق ندارد به دل من شادی و نشاط بدهد دل خودم از همه عالم گرفته دلم از خدا گرفته که حتی بعد ازدواج به یک بی هدفی مرگ آور دچار شده ام .که شوهرم میگوید چه کار میکنی فقط آشپزی میکنی .من از اول زندگی هزاران بار به خودکشی بک کرده ام و چند بار انجام داده ام به صورت جزئی که هیچ کس نفهمیده.برادر هایم از وضع من خبر دارند اما چه کنم که شوهرم با دعوای ما به آنها زنگ زد و از آن به بعد با هم قهرهستند.من سه بار دعوای بزرگی کردم که میخواستیم طلاق بگیریم یکی موقع کاشت ناموفق که باعث آن مادر شوهر نادانم هست مرا به جان همسرم انداخت و خانه را ترک کرد خودش 7تازاییده به من حق به دنیا آوردن یک بچه را نداد.ازش متنفرم دلم میخواهد هم پدر و مادر شوهرم هر دو زود بمیرند و او هم مثل من شود. دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 19:10

سلام خدا جونم دل نازکی من کار دستم میده اینکه بچه دار نمی شویم هم دخیله. کاش دل احمق من میدانست هیچ وقت کسی غم خوارن نیست باید تا آخر عمر خودت غم خودت رادر پنهانی بخوری. اینکه با بیهوده ترین حرف آدم ها زار زار گریه کنی و سر درد و تهوع بگیری. اینکه تازه غم های عالم به سرت خراب شود و نتوانی بخوابی و حتی به سیاهی مطلق دچار شوی که کور سوی امیدی نمی یابی. در ثانیه هایی که کنار خانواده ات باید خوش بگذری مثل برج زهر مار ظاهر شوی و ندانی چرا غم کوچکت تو را این چنین میکند همیشه. 32ساله شوی و نتوانی با آدم ها روبه رو شوی و بخواهی از همه فراری باشی .خوش گذرانی برات معنا نداشته باشد نتوانی از وقتت به نحو احسن استفاده کنی حتی بعضی اوقات نسنجیده حرف بزنی علت چیست؟ حرص بخوری حسود بشی چون میبینی دیگران حسودن چشم دیدن هیچ کس را نداشته باشی.محبت کنی و زیاده محبت کنی آخرش خار به چشمت میرود و گریه ات در میآید. کم لطفی ببینی و از توجه زیاد عالم و آدم خسته شوی .دوست و دشمنت را نشناسی .با ترس زندگی کنی .آخر چه؟ دل آزرده شوی . آخر چرا؟ چرا زبانم ناخواسته اذیت میکند دیگران در مقابل اذیت زبان دیگران خودم رو می‌کنم. من همیشه خواسته ام کسی نقض و غیب مرا به رویم نیاورد اینجوری خوش میگذرد درحالی که من خیلی چیزا ها را میفهمم که دیگران نمی فهمند. دلم میخواهد از همه برتر باشم کم نیاورم.ولی زود کم میآورم درحالی که بر ترم .جوان باشم و حتی انگیزه ای کمتر از پیر ها داشته باشم. وقتی زحمت بکشی و کسی قدر تو را نداند .وقتی کسی به دادت نمی رسد .کسی بهت اهمیت نمیدهد. دلت از دنیای بی همه چیز به هم میخورد. از نخواستن ها و شدن ها و از خواستن هاو نشدن ها .حتی بعضی وقتا با خودت مهربان نشوی و خودت را دوست نداشته باشی . وقتی دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 19:10

سلام خوبین؟چخبرا؟امیدوارم حال دلتون خوب باشه.شوهری رفته کربلا.از همون روز که رفت رفتیم خونشون از خونشون راهی شد قرآن گرفتم رد شد و مادر شوهرم آب انداخت.29مرداد ساعت 7بعداز ظهر رفت تا دیشب خونه مادر شوهر اینا بودم شب به داداشم زنگ زدم آورده خونه پدری.خدا هیچ خانه ای رو بی پدر نکنه.شوهرم هفته پیش گفت ببرمت خونه پدرت حالت عوض بشه نمیدونم گریه ام گرفت گفتم نمیرم گفت چرا گفتم نپرسگفت فلانی زیاد اذیتم کرده یا تو زیاد اذیتشون کردی که نمیدی.من گفتم نه یاد پدر خدابیامرزم میفتم. هر وقت خواستم گریه کنم باید به سر درد بعدش فکر کنم و گریه نکنم با اینکه آروم میشم و بعدش حالت تهوع و سر درد میگیرم که با خواب و غذا خوردن خوب میشم.من کودکیم خیلی بزرگی کردم ..خودمو خسته کردم ..من همیشه خودمو خسته میکنم ....بگذریم.حالا صبح پا شدم دلم برای حیاط و داداشم تنگ شده بود ولی فقط گفتم از دیدنت خوشحال شدم نه دست فشار دادنی نه بغل کردنی ما همیشه خجالت می‌کشیم خیلی دوستش دارم.ولی من کسانی که دوست دارم اذیت کردم ..گاها هم کمکشون کردم ...گاها مفید بودم گاه مضر.الان باید مثبت بیندیشم...خواب رو دوست دارم ....بیخیالی رو دوست دارم..دلم میخاد بخوابم و بیخیال بشم اما نمیتونم...از رفتن شوهرم به کربلا خوشحال نبودم چرا؟چون تنها میشدم با اینکه زیاد دوستش ندارم ولی دوستش دارم.اونم یه کم اذیت کردم به خاطر اینکه اونم منو اذیت کرده .گفت حلالم کن گفتم حلال خوشت باشه یادم رفت بگم تو هم حلالم کن.ولی من فک میکنم بعض یا زود پر رو میشن .خود من سختی کشیدن رو دوست دارم .ولی غم رو نه.دوست دارم یه کاری کنم سختی بکشم ولی خودم و اطرافیان را خوشحال کنم .نمیدونم چممه.شوهرم خوبه همه چیزش من ولی پر روش کردم و میکنم .ولی ته دلم از مادر دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 19:10

من تا آخر عمر بچه دار نمی شوم مشکل از شوهرم هست .فقط این نیست که اصلا به من محبت نمی کنه.و خونه خواهر برادر ام از اول ازدواج نبرده .حتی عید.همچین قیافه ای ام نداره ولی من دوسش دارم همیشه محبت می کنم بغل و بوس و اون بدش میاد و طردم میکنه .مشکل هورمون مردانه کم دارد .همچنین هیچ اسپرمی ندارد .حتی با زور یک ماه در بهترین شرایط با هم رابطه میکنه و اصلا هم حین رابطه شاد نمی شوم .همیشه من از رابطه نداشتن شاکی هستم.من دلم میخاست مثل افراد عادی زندگی خوشبختی داشته باشم نه شوهرم مثل پدرم فقط نان آور خانه باشد بدون هیچ رابطه ای مثل دو تا خواهر برادر حتی از آنها هم کم محبت تر در خانه زندگی میکنیم از صبح تا شب بیرون می ماند و برای خوشحالی من هیچ کاری نمیکند .دلم میخواهد زودتر بمیرم تا راحت شوم نه زندگی گذشته خوبی داشتم نه زندگی حال خوبی دارم و نه زندگی آینده ای خوب خواهم داشت .همه مسافرت میروند همه خانه خواهر برادر می روند همه با هم می گویند می خندند من هم کل و نازپام پنهانی خریده ام و میخوابم.چون اگر حین خواب بغلش کنم بدش میآید دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 9:40

چی میشه این اربعین باشم کرب و بلا همین مولا حسین سرور حسین آقا حسین جانم حسین زیبایی دنیا، حسین گره گشایی مولا حسین آرام جانی مولا حسین در کرب و بلا عطشان حسین قربانت این جانم حسین بابای علی اصغر حسین بابای جوان علی اکبر حسین عموی قاسم حسین برادر قمر بنی هاشم حسین برادر زینب حسین بابای رقیه حسین سالار شهیدان حسین جانم حسین کرب و بلا قربانگاه 72 تن از یاران توست آقایی حسین آرام جانی حسین یا حسین عزادارانتیم گریانیم سیاه پوشان سالار شهیدانیم یاحسین یا حسین یا حسین دل نوشته...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 47 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 12:43

پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پر نکشند زیرا تو آنقدر لطیفی که صدای پر هایشان را خواهی شنید من ترانه های زیبای امید را آهسته در شب زمزمه خواهم کرد و شیره ی جانم را قطره قطره در کامت خواهم ریخت تا تو آسوده بخوابی و عطر نفس هایت چشم هایم را گرم کند و هشیارانه در کنارت خواهم آرمید و نفس های کوتاه تو را در تمام شب خواهم شنید.

دل نوشته...
ما را در سایت دل نوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3123ahayyyy5 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 12:43